سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند، روز قیامت به سه تن لبخند می زند :کسی که شبانه برمی خیزد و نماز می خواند، مردمی که برای نماز، صف می بندند ؛ و مردمی که برای پیکار با دشمن صف می بندند. [.رسول خدا صلی الله علیه و آله]
 
پنج شنبه 91 آبان 18 , ساعت 1:42 صبح
بازخوانی کرامتی از سید بحرالعلوم
کنجکاوی شاگرد «سید بحرالعلوم» و ماجرای سرداب سامرا
 

خبرگزاری فارس: کنجکاوی شاگرد «سید بحرالعلوم» و ماجرای سرداب سامرا

 

سید مهدی بحرالعلوم که نام کاملش «سید محمدمهدى بن مرتضى بن محمد بروجردى ‏طباطبایى» است، از مشاهیر علماى شیعه در قرن دوازدهم، متبحّر در فقه، اصول، حدیث، کلام، تفسیر، رجال و سیر و سلوک معنوی در سال 1155 هجری (و به قولى در 1154) در کربلا متولد شد.

پدر و اجداد او از دانشمندان سرشناس بودند و با بعضى از خاندان‌‏هاى علمى شیعه، از جمله خاندان مجلسى، خویشاوندى سببى یا نسبى داشتند و به دلیل همین پیوند خانوادگى، سید بحرالعلوم از مجلسى اول به عنوان جد و از مجلسى دوم به عنوان دایى یاد مى‏‌کند.

پیش از این در گزارشی مفصل با عنوان «سید بحرالعلوم، مدرس فقه اهل‌سنت و بانی مسلمان‌شدن یهودی‌ها» به معرفی این فقیه و عالم جلیل‌القدر پرداختیم.

مقام عرفانی سید بحرالعلوم به قدری بلند و وصف‌ناپذیر است که عارف بی‌‌بدیلی همانند مرحوم قاضی طباطبایی(ره) درباره او فرموده است: «سه نفر در طول تاریخ عارفان، به مقام تمکّنِ در توحید رسیده‌اند: سید بن طاووس، احمد بن فهد حلى و سید مهدى بحرالعلوم».

در ادامه به نمونه‌ای از مکاشفه سید بحرالعلوم به نقل از کتاب «نامداران مکاشفه و کرامت» نوشته حجت‌الاسلام حمید احمدی جلفایی اشاره می‌شود:

*ماجرای صحبت سید بحرالعلوم با امام زمان(عج) در سرداب سامرا

این داستان را سید مرتضی طباطبایی که از شاگردان بسیار نزدیک سید بحرالعلوم بوده، نقل کرده است:

در سفر زیارت سامرا همراه او بودم، او حجره‌ای داشت که تنها در آن‌ جا می‌خوابید و من نیز حجره‌ای متصل به آن حجره داشتم و در همه احوال، مراقب و مواظب سید بودم، شب مردم نزد او جمع می‌شدند تا اینکه پاسی از شب گذشت.

روزی به طور معمول او نشست و مردم دور او حلقه زدند، از قیافه مبارک او دیدم مثل اینکه امروز اجتماع مردم را دوست ندارد و دوست دارد با خودش خلوت کند و در سخنان او نشانه‌ای از عجله بود تا اینکه مردم متفرق شدند و جز من کسی باقی نماند.

سپس مرا نیز امر فرمود تا بیرون بروم، من به حجره خودم رفتم و در احوال او فکر می‌کردم، زمانی صبر کردم، سپس به صورت مخفی بیرون آمدم تا از حال سید جویا شوم، دیدم در حجره سید بسته است، از شکاف در نگاه کردم، دیدم چراغ او روشن است و کسی در حجره نیست. داخل حجره شدم و از وضع منزل دانستم که امشب را نخوابیده و به جایی رفته است.

سپس با پای برهنه در طلب سید بر آمده، داخل صحن شریف حرم عسکریین امام هادی و امام عسکری(ع) شدم، دیدم درهای حرم بسته است، در طرف خارج حرم، جستجو کردم، اثری از او نیافتم، داخل سرداب شدم، دیدم درها باز است از پله‌های آن آهسته پایین رفتم، به طوری که هیچ حس و حرکتی از من ظاهر نشود، همهمه‌ای از سرداب شنیدم، دیدم مثل اینکه گویا با کسی سخن می‌گوید، ولی من کلمات او را تشخیص نمی‌دادم تا اینکه سه یا چهار پله مانده بود، من در نهایت آهستگی می‌رفتم. ناگاه سید بحرالعلوم از همان مکان بلند شد و گفت: سید مرتضی چه می‌کنی؟ چرا از خانه بیرون آمدی؟

من در جای خود، میخکوب شدم و به فکر فرو رفتم و جوابی با معذورت دادم و در میان عذرخواهی، باز از پله‌ها پایین رفتم تا آن جا که صحنه را مشاهده می‌کردم و سید را دیدم که تنها رو به قبله ایستاده و اثری از کسی دیگر نیست و دانستم که او با کسی سخن می‌گفت و بعداً متوجه شدم که او با امام عصر(عج) تکلم می‌کرد.

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ